سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشته های نوشته نشده

امتحان خدا

    نظر

الهم عجل لولیک الفرج...


1. یعنی اینکه آدم ها از یه دقیقه دیگه خودشون هم خبر ندارن و اینکه این امکان داره به فاصله ی یک دقیقه کافر یا مسلمان شوند رو امشب با تمام اجزا بدنم حس کردم.

2. می خواستم از مصاحبه ی فوق العاده ی روز چهار شنبه ام بنویسم ولی خب می زارم جزییات دقیق و بهترش رو برای فردا که یه چیزاییش به طور کلی مشخص بشه.

3. اما امزوز یعنی حدود 2 ساعت پیش یه داستانی جدید برای درست شد البته مدتهاست تموم شده ولی شاید که ادامه پیدا کنه اما مدام دارم از خدا می خوام که در تمام در لحاظات کمکم کنه که حضورش رو حس کنم. شدید می ترسم و چیزی رو که دارم حس می کنم امتحان خداست و شروعش یه غافلگیری به شدید بود به طوریکه سخت دست و پام رو جم کردم و حواسم رو دادم به خدا و ازش کمک خواستم چون می دونم بدون کمک خدا برام خیلی سخته.

4. کیفم رو جیبیم رو جایی جا گذاشتم و اون جا امکان داره داستان بدی رو بخواد برام شروع کنه و باید کاملا هوشیار باشم تا شروع نشه این دارم هر لحظه به خدا پناه می برم. اما به جان خودم خیلی نامردیه خدا همچین یهویی از ادم امتحان می گیره ولی باز جای شکرش باقیه خودش برگه ها رو تسیح می کنه و خودش مراقب جلسه است و خودش هم کمک می رسونه سر جلسه که اینا خودش کلی برای ادم. ولی خدا خودت هوای ما رو داشته باش.